پنجشنبه 22 آذر 1403

 
 
     
 
     
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
آگهي درهموطن 
اخبار در موبايل 
آرشيو روزنامه 
تماس با ما 
توصيه روز
:: بازار کامپيوتر ::
معرفی تبلت چهار هسته‌يی شرکت ASUS‎
:: نکته آموزشی ::
چگونه گوشی اورجینال را از تقلبی تشخیص دهیم؟

اخبار داخلی گزارش ويژه میهمانی در خانه ۵قلوهایی که هدیه‌شان را از رهبر انقلاب گرفتند

 
 

يكشنبه 23 مهر 1402

میهمانی در خانه ۵قلوهایی که هدیه‌شان را از رهبر انقلاب گرفتند

 
 

«در همان هفته‌های اول به دلیل شرایط بارداری پرخطر ناامیدمان کردند و پیشنهاد دادند که سه تا از قل‌ها را پوچ کنند. اما من و همسرم قبول نکردیم. معتقد بودیم خدایی که خودش به ما ۵قلوها را داده، سلامتی و رزق و روزی‌شان را هم می‌دهد. همین طور هم شد. این ۵ نوزاد که اسامی‌شان را از رهبرانقلاب هدیه گرفتند برکتی به زندگی‌مان آورده‌اند که باور نمی‌کنید.من بهشان می‌گویم نبیره‌های پدرامت!

در این روزهای پرتلاطم که هر روز و هر لحظه کاممان با شنیدن خبرشهادت کودکان فلسطینی تلخ می شود دعوت تان می کنیم برای حضور در خانه ۵قلوهایی که پدرشان معتقد است نبیره های پدر انقلابند و سربازان کوچک ایران.شاید کمی حال و هوایتان عوض شود و حتم داریم لبخند می نشیند گوشه صورت تان.
۵قلوهای معروف را که یادتان هست؟ همان ۵کوچولویی که دو ماه قبل چشم به این دنیا باز کردند و اولین چشم روشنی‌شان قبل از به دنیا آمدن، نگاه رهبرانقلاب، دعای خیر ایشان و نام‌های زیبایی بود که برازنده شان شد و الحق که رهبر خوش سلیقه‌ای داریم.

*اولین میهمانی نوزادان
قرار بر این شد همه کوچولوها به دلیل تولد زودتر از موعد، تا شش هفته اول زندگی و رسیدن به ثبات جسمی مهمان بخش ویژه نوزادان باشند. روز تولد نوزادان من و چند عکاس هم بیمارستان بودیم برای به اشتراک گذاشتن شیرینی اولین تصاویر۵قلوها با مردم ایران.
اسامی این ۵قلوهاتوسط رهبر انقلاب انتخاب و به بچه ها هدیه داده شد:«احمد، علی، زهرا، مریم، سارا»

*مراسم نامگذاری در بخش ویژه
آن روز برای ما که هفت پشت غریبه بودیم و خبرنگاری بیش نبودیم به غایت خاطره‌انگیز بود. اصلا این خاصیت بلوک زایمان و بخش نوزادان است که عجیب، بوی زندگی می‌دهد. بوی امید.
آن روز رکورد شیرین‌ترین قاب و زیباترین لحظه زمانی بود که مادربچه‌ها را به بخش NICU اطفال آوردند برای اولین دیدار با جگرگوشه‌ها تا بلکه خستگی ۹ ماه حمل۵بار شیشه یک جا از تنش بیرون بیاید. همان جا بود که پدر و مادر تصمیم گرفتند ۵ اسمی که رهبرانقلاب برای بچه‌ها انتخاب کرده بودند را بین دخترها و پسرها تقسیم کنند.
چهره مادر ۵قلوها دیدنی بود. احمدآقا، ایشون علی آقا. تخت بعدی سارا خانم. تخت وسط هم مریم و آخری هم زهرا خانم و در آخر هم طنین صلوات بود که پیچید در بخش نوزادان.
همان روز از پدر ۵قلوها قول گرفتیم که به محض ترخیص ما را به میهمانی بپذیرند و اینطور شد که بعد از ده هفته به دعوت پدر ۵ قلوها راهی خانه‌شان شدیم. در طول مسیر تا رسیدن به مقصد بارها ۵قلوها را کنار هم تصور کردم و بارها خودم را جای مادرشان گذاشتم. وقتی همه بچه‌ها با هم سر به گریه گذاشتند مادر به کدام یکی‌شان می‌رسه! فکر کن ۵ بچه با هم بعد از واکسن تب کنند! تصورش، هم شیرین و دلچسب بود و هم توام با دلهره.

*رایحه بهشتی
اما تصور کی بود مانند دیدن! بالاخره به خانه ۵قلوها رسیدیم. عطر اسپند و بوی خوش نوزادان پیچیده در فضای خانه. خدا نصیب‌تان کند استشمام بوی خوش نوزاد را که از آن رایحه‌های آرامش بخش است و اینجا ۵ رایحه بهشتی کام چهاردیواری خانه و مهمانانش را حسابی سیراب کرده است. اولین تصویر، قاب زیبایی از پنج نوزاد ردیف شده کنار هم است و چرت عمیق ۵قلوها که سرو صدای مهمانان خانه هم قابلیت پاره کردنش را ندارد.

*اینجا جمع رحمت و نعمت جمع است
۵قلوها غیرهمسان هستند اما جالب است که دو تا دوتا شبیه همند. با چشمان بسته‌شان هم می‌توانی بفهمی دخترها کدامند و پسرها کدام! «محمود قزلسفلو» پدر ۳۲ساله پنج قلوها بچه‌ها را یکی یکی معرفی می‌کند. البته رعایت حق تقدم برای خانم‌ها را از همان پرقنداق بچه هارعایت می‌کند و اول از معرفی رحمت‌های خانه شروع می‌کند و بعد می‌رسد به معرفی نعمت‌های خانه و چه خوش سعادتند این پدر و مادر جوان که خدا یک جا رحمت و نعمت را در حقشان تمام کرده است.

*احمدآقایی که دل برده از پدر به یغما
پدر بچه‌ها به احمد که می‌رسد بدجوری گل از گلش می‌شکفد و با خنده از شیطنت‌های همین نوزاد دوکیلویی می‌گوید و غنج رفتن دلش را می‌توانی ببینی از لابه لای تعریف‌هایش . از خنده‌های ناخوداگاه احمد به بابا تا نگاه‌های متمرکز در چشمان پدر. جای امیرعباس ۶ساله فرزند ارشد خانواده قزلسفلو که یک دفعه صاحب ۳خواهر و ۲برادر شده، در این میهمانی حسابی خالی است و گویا فعلا تا بزرگ شدن خواهرها و برادرهایش در خانه پدربزرگ مادری در شهرستان مینودشت حسابی جولان می‌دهد و یکه تازی می‌کند.

*تیم ترکیبی عروس و مادرشوهر و ادامه ماجرا…
۱۰ هفته از به دنیا آمدن بچه‌ها گذشته و فاطمه قزلسفلو مادر ۲۵ساله، خستگی نه ماه بارداری ۵قلوها را از تن به در کرده و الحق مادری کردن برای ۵ نوزاد کار راحتی نیست. اما در این خانه جمع وجور و باصفا تا دلتان بخواهد یار کمکی هست. اولین یار کمکی، پدربزرگ و مادربزرگ پدری ۵قلوها هستند که بعد از به دنیا آمدن بچه‌ها و ترخیص‌شان از بیمارستان بار و بندیل‌شان را جمع کردند و از مینو دشت به تهران آمدند. از نقش مادربزرگ نگوییم برایتان که خودش یک پا مادر است. پدربزرگ هم که پلیس بازنشسته است و یک یار کمکی جدی در رتق و فتق امور خانه ۵قلوها. چهره‌ای مصمم و مهربان دارد و گویا نهار امروز دست پخت آقاجان بچه‌ها بوده.
آنطور که از شواهد پیداست عروس خانواده و مادرشوهر هم یک تیم ترکیبی تشکیل داده اند و قصد کرده اند فعلا از انجام بخشی از امور خانه از جمله جاروبرقی و ظرف شستن و…مرخصی بگیرند و آن‌ها را موقتا واگذار کنند به مردان خانه. مادربزرگ درگوشی یک ضرب المثل قدیمی را یادآوری می‌کند؛ «به قول قدیمی‌ها همیشه شعبون یه بارم رمضون.»

*همسایه‌ها یاری کنید...
البته گروه یاران کمکی که از آن گفتیم فقط به حضور پدربزرگ و مادربزرگ خلاصه نمی‌شود. آنطور که از شواهد پیداست حال و هوای مجتمعی که خانه خانواده قزلسفلو یکی از واحدهایش هست بعد از آمدن ۵قلوها حسابی عوض شده و انگار که جان تازه گرفته. مصداقش حضورنوبتی همسایه‌ها در خانه ۵قلوهاست. البته که شاهد هم از غیب رسیده و با این توضیحات و اشاره فاطمه خانم دستمان می‌آید مادر و دختری که فکر می‌کردیم از اقوام هستند، همسایه‌اند و برای کمک در خانه ۵قلوها حضور دارند.
فاطمه قزلسفلو می‌گوید: «بعد از اینکه بچه‌ها ترخیص شدند تعدادی از همسایه‌ها در خانه‌مان آمدند و گفتند روی کمک ما حساب کنید. برای اینکه تعارف را کنار بگذاریم گفتند خودتان نوبت کمک بزارید و بگید که چه روزی و چه ساعتی برای کمک بیاییم. من از همه همسایه‌ها ممنونم. خانه ما تا همین پنج ماه قبل مینودشت بود. در دوران بارداری ۵قلوها برای مراقبت‌های پزشکی به تهران آمدیم و بعد از دو ماه آقا محمود هم از محل کارش که سپاه مینودشت بود انتقالی گرفت و کلا در تهران ساکن شدیم. اما این از لطف همسایه‌ها بود که اصلا احساس غربت نکردیم و انگار سال هاست که هم را می‌شناسیم. حضور همسایه‌ها برای کمک به منی که در این شهر غریبم و قوم و خویشی ندارم، خیلی باارزش است.»

*عملیات پنج به اضافه پنج
۵قلوداری و این سکوت معنی دار در خانه؟ هنوز از چرخش این جمله در ذهنم یک دقیقه‌ای بیشتر نگذشته که جیغ بنفش اما نوزادگونه یکی از بچه‌ها سکوت خانه را می‌شکند. هم سکوت خانه را می‌شکند هم چرت ۴قل دیگر را، انگار که گریه نوزاد اول حکم بیدارباش ۴تای بعدی است و اینطور به نظر می‌رسد که پنج قلوها در یک توافق ضمنی ذهنی هم قسم شدند همه با هم گرسنه شوند و سر بگذارند به گریه. اینجاست که معنی نیروی کمکی و حسن وجود مادربزرگ‌ها و همسایه‌های بامعرفت در خانه‌ای که چندقلو دارد خودش را خیلی خوب نشان می‌دهد.
مادر شیشه‌های حاوی آب جوشیده ولرم را از آشپزخانه بیرون می‌آورد و شیشه‌های شیر یکی یکی پیمانه می‌شوند و تلاش خانوادگی برای شیردادن به ۵قلوها آغاز می‌شود. هر نفر یک شیشه شیر. سهم ما هم یک نوزاد می‌شود و یک شیشه شیر و یک توفیق اجباری دلچسب!

* تعویض عادلانه، آغوش مادرانه
آغوش مادر زمان شیردادن و چشم تو چشم شدن با نوزادان و نوازش آن‌ها که از نان شب برایشان واجب‌تر است با تعویض‌های عادلانه مادر، در هر نوبت به دو نوزاد می‌رسد. مراسم بادگلوگیران هم برای ۵قلوهایی که زود به دنیا آمدند و از دم رفلاکس معده دارند جزو مهم‌ترین اولویت‌های بچه داری است و همه هم و غم مادر و پدر و نیروهای کمکی این است که به هر لطایف الحیلی بادگلوی پنج قلوها خارج شود تا بچه‌ها دل درد نگیرند وجلوی سمفونی گریه نیمه شب‌های ۵نفره‌شان را از همین جا بگیرند. فاطمه عروس خانواده هم از همین تریبون تشکر ویژه از مادر همسر می‌کند.

*شادی یک خبر در مینودشت
نوبتی هم که باشد نوبت پدرخانواده است. ما گپ و گفت‌مان با محمود قزلسفلو را از روزی شروع می‌کنیم که خبر ۵قلو باردار بودن همسرش را شنید. بعد از مراسم شیرخشک خوران ۵قلوها حالا دوتا از قل‌ها در آغوش پدر لم داده‌اند و آقا محمود از روزهایی می‌گوید که این خبر مثل توپ در مینودشت پیچید و حال و هوای شهرشان را عوض کرد؛ «با همسرم رفتیم سونوگرافی. من را صدا کردند داخل اتاق. خانم دکتر گفت یه خبر برات دارم. خانمت۵قلوحامله است. خنده‌ام گرفت. باورم نمی شد. راستش را بگویم از آن زمان تا امروز هیچ وقت ته دلم خالی نشده. هیچ وقت. من به کرامت خدا ایمان داشته و دارم. حتی دو سه تا از دکترها به ما گفتند بارداری‌های ۵قلو امکان به ثمر رسیدنشان کم است. برای مادر خطرناک است. در همان هفته‌های اول پیشنهاد دادند که سه تا از قل‌ها را پوچ کنند. اما من و همسرم قبول نکردیم. خدا خودش به ما این ۵ نعمت را داده بود، خودش سلامتی را می‌دهد، رزق و روزی‌شان را می‌دهد. همین طور هم شد.
این ۵نوزاد برکتی به زندگی‌مان آوردندکه باور نمی‌کنید. ما در شهر کوچکی زندگی می‌کردیم. کل شهر پر از شادی شد با خبر ۵قلو باردار بودن خانمم. دوست، فامیل، آشنای دور و نزدیک همه زنگ می‌زدند برای گفتن تبریک و خیلی جالب بود که همه داوطلب شدند برای آنکه ما کم و کسری نداشته باشیم و همه به اندازه توان خودشان از کمک مالی هم دریغ نمی‌کردند.»

*ماجرای نامگذاری ۵قلوها توسط رهبر چه بود؟
ماجرای نامگذاری ۵قلوهاتوسط رهبرمعظم انقلاب چه بود؟ «من آرزو داشتم اسم ۵قلوهایم را رهبر انتخاب کنند. هر طوری بود ارتباط گرفتم با بیت رهبری و این درخواست را مطرح کردم. هیچ وقت یادم نمی‌رود. محرم بود. یک روز ظهر تلفنم زنگ خورد و گفتند از بیت رهبری تماس می‌گیرند و گفتند رهبری اسامی ۵قلوهایتان را انتخاب کردند و تاکید کردند که پیام تبریک‌شان را به عرض شما برسانیم. اسامی ۵قلوهایتان به این ترتیب است؛ «احمد، علی، زهرا، مریم، سارا» امیدوارم بچه‌های من سرباز امام زمان و سرباز انقلاب شوند. زیاده خواهی نباشد. من همین حالا بچه هایم را نبیره های رهبر انقلاب می دانم.»

*تکلیف خانه اهدایی به خانواده ۵قلوها چه شد؟
از شب بیداری‌های عروس و مادرشوهر و خانه داری همسر و پدرشوهر و حال خوش خانه باصفای قزلسفلوها که که بگذریم، سخن عمل به تعهدات خوش‌تر است. بی‌تعارف از پدر ۵قلوها می‌پرسیم که تا امروز چقدر به وعده‌هایی که به شما دادند عمل کردند؟ روز به دنیا آمدن بچه ها، خزعلی معاونت زنان ریاست جمهوری برای دیدار ۵قلوها به بخش نوزادان بیمارستان آمد و همان جا جلوی دوربین خبرنگاران گفت بر اساس مصوبه دولت به خانواده‌هایی که فرزند چهارقلو به بالا دارند خانه رایگان اهدا می‌شود و با این مصوبه خانواده ۵قلوها هم به زودی صاحب خانه می‌شوند.
حالا بعد از دو ماه می‌پرسیم کلیدخانه را گرفتید یا خیر؟ پدر ۵قلوها که همزمان آغوش پدرانه‌اش جای دنجی شده برای خواب ناز دوتا از بچه‌ها می‌گوید: «اتفاقا از آنجا که تولد۵قلوها حسابی رسانه‌ای شد، قول‌هایی هم که به ما دادند رسانه‌ای شد و حالا هر کدام از اقوام، دوست، آشنا خلاصه هر کسی که ما را می‌بیند اول بسم الله میگه بگو ببینم خونه را بهت دادن یا نه! راستش ما مانده‌ایم چه جوابی بدهیم. چون هنوز به نتیجه نرسیده است.»

*دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد
از آنجا که این قول و عمل به آن در کمترین زمان ممکن در مقابل دوربین ما به پدر۵قلوها داده شد، خودمان را موظف به پیگیری می‌دانیم و اینطور می‌شود که بدون مقدمه شماره مسئولان معاونت زنان ریاست جمهوری را می‌گیریم تا نتیجه را در حضور پدرو مادر ۵قلوها جویا شویم که این جواب را می‌شنویم؛ «نامه معاونت زنان نهاد ریاست جمهوری به وزارت راه و شهرسازی ارسال شده و ما منتظر نتیجه هستیم. قطعا خانه به این خانواده تعلق می‌گیرد.» ببینیم و تعریف کنیم. البته شواهد و خبرهای موجود از اهدای خانه به خانواده‌های چهارقلو نشان می‌دهد که اجرای این مصوبه شاید دیریا زود داشته باشد اما سوخت و سوز ندارد. ما هم به پدر ۵قلوها قول می‌دهیم به حسب وظیفه رسانه‌ای تا حاصل شدن نتیجه پیگیر ماجرا باشیم.

*مسئولان، شیرخشک و پوشک و لباس برای ۵قلوها بگرفتند؟ بگرفتند!
اهدای خانه یکی از وعده‌های گل درشت به خانواده‌های چهارقلو به بالا است اما در طرح جوانی جمعیت، تامین پوشک و شیرخشک و البسه هم جزو تعهدات دولت است و حالا در خانه ۵قلوها بهترین فرصت است برای آنکه ببینیم به این وعده که برای خانواده‌های چندقلو اهمیت حیاتی دارد عمل شده یا نه و خوشبختانه پاسخ مثبت است و پدر خانواده یک تشکر ویژه می‌کند از بنیاد ۱۵خرداد که در این دو ماه هوایشان را حسابی داشته اند. هم هوای جیب‌شان هم هوای دلشان را و اجازه ندادند آب توی دلشان تکان بخورد. اینها را محمود قزلسفلو می‌گوید؛ «مسئولان بنیاد ۱۵خرداد هر ماه به خانه ما آمدند و مایحتاج یک ماه شیرخشک، پوشک و لباس ۵قلوها را تامین کردند. همین جا ازشان ممنونم. گذشته از بحث مالی که واقعا نمی‌دانم اگر قرار بود من خودم برای بچه‌ها شیرخشک و پوشک بخرم باید چه می‌کردم، حمایت‌های عاطفی و روانی هم برای ما خیلی مهم است. همین که حواسشان به حال و احوال پدر و مادری که یک دفعه صاحب ۵ فرزند شدند هست واقعا جای تشکر دارد و امیدوارم این حمایت‌ها تا بزرگ‌تر شدن بچه‌ها هم ادامه داشته باشد»

*حق پرستاری
البته یکی دیگر از وعده‌های روی زمین مانده، موضوع پرستار یا حق پرستاری است که امیدوارم به زودی محقق شود. درست است که روی کمک مادر و پدر و همسایه‌ها می‌توان حساب کرد اما بالاخره باید مراعات سن و سال مادرانمان را هم بکنیم. پا به سن گذاشته اند. شرایط کار من هم طوری است که باید در تهران باشم و در این شهر قوم و خویشی نداریم. پدر و مادرمان هم خانه و زندگی‌شان را رها کردند وفعلا آمدند پیش ما و بالاخره این شرایط دائمی نیست و امیدوارم مسئولان به قول‌شان مبنی بر تامین حق پرستار عمل کنند. »
بعد از مراسم شیرخوران و بادگلو گیران آرامش ۵قلوها و خواب عمیق‌شان تماشایی است.

 
 
   
 
تحليل
:: اقتصادی ::
تامین مسکن ارزان قیمت برای زوج‌های جوان
:: فناوری اطلاعات ::
آغاز دور جدید حراج شماره‌های رند همراه اول
:: روی خط جوانی ::
چه زمانی برای اولین بار بگوییم "دوستت دارم"
:: ورزش ::
اراک و قزوین، میزبان بازی‌های ۳ هفته ابتدایی استقلال و پرسپولیس
:: فرهنگ و هنر ::
ساعد سهیلی بازیگر «ترور» شد
:: حوادث ::
جنایت هولناک در پارک قیطریه/ پیاده‌روی بامدادی رنگ خون گرفت!

 
     
   
     
     
    ::  تماس با ما  ::  درباره ما  ::  sitemap  ::  آگهي درهموطن  ::
کليهء حقوق متعلق است به روزنامهء هموطن سلام. ۱۳۹۳ - ۱۳۸۳
طراحی و اجرای سايت : شرکت به نگار